به وبلاگ خودتون خوش آمدیدامیدوارم لحظات خوشی را در این وبلاگ سپری کنیدلطفا بدون نظر نریدمرسی

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 20
بازدید ماه : 157
بازدید کل : 83448
تعداد مطالب : 85
تعداد نظرات : 1020
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


خمارین چشم

 خمارین چشم و شب گیسو، چه میخواهی تو از جانم

چگونه دل اسیرت شد، قسم به شب نمیدانم

شدم آواره و زخمی، ز تیر ناز مژگانت

شده حاصل، غمی بر دل، رسیده خون به چشمانم

برای چشم ناز تو، تمام هستیم دادم

دگر جز این نفس مانده؟بیا این نیز بستانم

برای قلب تنهایم، تو هستی قبله حاجت

کمی با من مدارا کن، ببین خالیست دستانم

دلم از ساغر چشمت ،شراب عشق می نوشید

چه شد پایان کار ما، از این تقدیر حیرانم

همیشه زندگانی را، برای من سر آغازی

بیا امشب، نیایی تو، سحرگه رو به پایانم

نویسنده : م صادقی
من و شب

 من و شب هر تامون تار و سیاهیم

من و شب دو محکومین بی گناهیم

هر دومون ساکت و سرد و بی عبوریم

دل هر دومون غمین اما صبوریم

هر دومون منتظر طلوع خورشید

با دلی پر از هراس و پر تردید

من و شب دو همسفر دو یار و همدم

من و شب همدل هم محرم محرم

من و شب چه قصه ها با هم نگفتیم

پا به پای همدیگه بودیم تا صبح نخفتیم

توی دست تاریکی هر دو اسیریم

نوری نیست که دامن اون و بگیریم

من و شب تا همیشه تار و سیاهیم

من و شب دو محکومین بی گناهیم

(((((م صادقی)))))

نویسنده : م صادقی
آرامش

در امتداد کدامین افق بجویمت

در میان کدامین باغ

عطر دلنشینت را جستجو کنم

کجایی تا باز

با تو از

درد تنهایی بگویمت

ای دریای بیکران عشق

باز هم طوفانی شو

باز هم موج بزن

و من سرگشته را

در میان امواج پر مهرت

به ساحل آرامش برسان

(((((م صادقی)))))

 

نویسنده : م صادقی
درد

 کوله بارت و ببند اینجا کسی یار تو نیست

در پی وا کردن یک گره از کار تو نیست

دلشون نمی سوزه چو مرگ مغزی می بینن

برا تکه کردنش عمری تو نوبت می شینن

دختر گل فروش سر خیابون تا میاد

شیشه های ماشینا ناخودآگاه بالا میاد

اینجا تو فکر میکنی مردم همه هم دردتن

یه کمی صب کنی میبینی که همه هم ،دردتن

اینجا سالمندا دیگه تو خونه ها جا ندارن

اونا رو میبرن و یه گوشه تنها می زارن

بعدش هم می شینن و میگن با فخر و افتخار

بهتون سر می زنیم هفته نشد ماهی یه بار

اینجا دستای نیازو با حقارت می بینن

تا کمر می رن پایین وقتی ریاست می بینن

ادامه دارد

(((((م صادقی)))))

نویسنده : م صادقی
نقطه

 

خبرت هست که بعد از تو دلم گریان است

پایی بستت شده و خسته از این هجران است

گفتی که دگر قصه ما نقطه سر خط

دل خسته تر از خسته از این پایان است

نبض احساس منی گر تو نیایی ای وای

زندگی از طپش افتاده و بی سامان است

بی تو کارم شده گریه بیا رحمی کن

اشک ها در غم تو طعنه زن باران است

دوش با قصه هجر تو به پایان بردم

امشبم را چه کنم باز غمت مهمان است

بگذار که کوتاه کنم قصه، کم آورده دلم

برگرد ،دلم نه مرد این میدان است

(((((م صادقی)))))

نویسنده : م صادقی
ماهی و آب

 قلب من و چشمان تو ماهی و آب است

بی موج چشمان تو حال من خراب است

زین ماهی خسته نگیر آب حیاتش

بر من ببخشا زندگی عین ثواب است

جز نور چشمان تو هر نوری خیالی است

گر تو نتابی تا ابد اینجا سراب است

ساقی می و پیمانه پیش ما نیاور

ما را نگاه او تمنای شراب است

دیگر غزل هم پیش من معنا ندارد

جایی که چشمانش برایم صد کتاب است

نور نگاهت گر نتابد بر دل من

خورشید هم گویی که در پشت نقاب است

(((((م صادقی)))))

نویسنده : م صادقی