به وبلاگ خودتون خوش آمدیدامیدوارم لحظات خوشی را در این وبلاگ سپری کنیدلطفا بدون نظر نریدمرسی

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 20
بازدید ماه : 157
بازدید کل : 83448
تعداد مطالب : 85
تعداد نظرات : 1020
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


نيا

 نيا ديگه غم دوريت

همه احساس و سوزونده

از اون عشق و از اون آتيش

فقط خاكسترش مونده

چه كردي با من عاشق

لگد كردي تو احساسم

برو از زندگيم بيرون

تو رو ديگه نميشناسم

شكست اون حلقه الفت

كه من با تو يكي مي كرد

شدي توو زندگي من

مث يه غده اي از درد

نميشه نه غلط گفتم

غمت افتاده تو جونم

فراموش كن همه حرفام

بدون تو نمي تونم

آخه تو هر چقد بد شي

دلم بي تو پر آشوبه

يه عمري بد يه لحظه خوب

همون لحظه چقد خوبه

(((((م صادقي)))))

نویسنده : م صادقی
حس دلتنگي

 يه حسي داره دلتنگي ، مث درده نميدونم

شايد مثل يه زجري كه ، رسوب كرده توي جونم

مث مردن ، نميدونم ، مث پوچه ، مث هيچه

نميدونم چيه اما ، به دست و پام مي پيچه

مث ققنوس مي مونه ، شبش با روز يكي ميشه

نميشه اون و قايم كرد ، مث نور توي شيشه

مث يه گمشده ، كه از خودش آدرس رو مي پرسه

همش گيجي ، همش منگي ، نميدونم يه كابوسه

من اين كابوس و دوس دارم ، كه تنها يادگاريته

تو كه نيستي ولي هستي ، دليل موندگاريته

(((((م صادقي)))))

نویسنده : م صادقی

مث دريا واسه ابراي وحشي

دليل بودن عشق تو بودم

چقد زحمت كشيدم پا بگيري

چقد از تو  ، چقد از تو سرودم

تو رو با عشق سنجيدم هميشه

چقد عشق و به تو تعبير كردم

زدي تو پشت پا بر آرزوهام

خودم رو پاي عشقت پير كردم

نميدوني تو تنهايي مطلق

شبا با مرگ من رقصيده بودم

براي اينكه فردا رو نبينم

چه نسخه ها كه من پيچيده بودم

چرا باور نداري بي تو خستم

نميبيني چرا تو اشك يك مرد

همين مردي كه تو تنهايي خود

براي خاطراتش گريه ميكرد

همين مردي كه يه روزي مي گفتي

نفس بي تو توي سينم ميگيره

چقد ساده بودم باور ميكردم

كه عشق تو يه عشق بي نظيره

لبام و يه جوري دوختي كه حالا

نمي شه با خودم هم درد و دل كرد

نميدونم نميشه يا نمي خوام

بگم از راهي كه رفتي تو برگرد

((((م صادقي)))))

 

نویسنده : م صادقی
مادر

 اين ترانه سروده خواهر مهربون و با احساسمه خواهري كه تو نوجواني درس هاي زيادي تو نوشته هاش است كاش ميشد و ميتونستم بيشتر از اين خواهر هنرمندم بزارم چيزي كه اينجا ميزارم از ابتدا تا پي نوشت از خوده اين بانوي هنرمنده خواهر خوبم با تمام وجود بهت افتخار ميكنم اي الهه مهرباني و احساس

اي هم سروده اي فوق العاده از بانو

الهه صادقي عزيز و مهربون

با همه ی احساسم تقدیم به:

مادران مظلومی که کنج آسایشگاه سالمندان…بی بهانه چشم انتظارند…!!!

 

چشم انتظاری تلخه می فهمم

آخر تو با این بغض می پوسی

(رفتن) یه کابوسه ولی مادر

تو هرشب این کابوسو می بوسی…!!!

مادر یِِه کم شاکی شو از دردات

چشم از تماشای خدا بردار

درد تو  رو دنیا نمی فهمه

نفرین کن و دست از دعا بردار

پُر میشی از این غربتِ دائم

مادر دلت همرنگ دنیا نیست

وقتی تموم آدما گرگن

رویای تو تکرار حوّا نیست

هرزه نگاهت میکنه ساعت

لبریزی از بغض و فراموشی

هر شب هجوم تلخ اشکاتو

با (خاطره) هر شب هم آغوشی

قِی کن تموم دلخوشی هاتو

این دلخوشی شاید برات سم شه

اونقدر درد و غصه داری که

تکیه به دیوارم کنی خم شه

زخماتو می بنده خدا هرشب

می فهمه از دنیات دلگیری

سهم تو پروازه ولی اینبار

کنج قفس آهسته میمیری…!!!

دنیای ما رنگش خدایی نیست

(میم) دیگه با (مادرشدن) سرده

مادر داره جون میده با لبخند

تو خنده هاش حس می کنم درده…!!!

پانوشت: قسم به احساس پاک همتون

بیاین نذاریم دیالوگ ماندگار فیلم مادر علی حاتمی معنا بشه

 ((مادر مرد...از بس كه جان ... ندارد))

نویسنده : م صادقی
پنجره

پره بغضم پره روياي بارون

پره شب كوچه هاي ساكت و سرد

دلم آرامش دستات و مي خواد

تا يه نوري به چشمام هست ،  بر گرد

كنار پنجره هر روز و هر شب

به اون راهي كه رفتي خيره موندم

ديگه خسته شدم من از خود من

خودم رو تو خودم بي تو شكوندم

يكي ميگفت بهاره سال نو شد

بهارم رو توي پاييز تو كشتي

من و پاييز گره خورديم با هم

كجايي بانوي ارديبهشتي

دارم از نا اميدي خسته ميشم

نه از تو يه نشوني و نه ردي

نميدونم بمونم يا بميرم

نميدونم تو آخر بر مي گردي

(((((م صادقي)))))

 

نویسنده : م صادقی