به وبلاگ خودتون خوش آمدیدامیدوارم لحظات خوشی را در این وبلاگ سپری کنیدلطفا بدون نظر نریدمرسی

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 240
بازدید کل : 83863
تعداد مطالب : 85
تعداد نظرات : 1020
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


خيانت

 

حالا كه غم شده تنپوش شبهام

به پابوس كدوم آغوش ميري

گرفته زندگيت بوي تعفن

تو از عطر كدوم نامرد سيري

كي سجده ميكنه پيش نگاهت

حالا كه رو تنت محو نيازه

كي داره رو دروغاي قشنگت

تموم زندگانيشو مي بازه

همون لحظه كه تو آغوش اوني

تظاهر مي كني مثل يه قديس

منم گول همين احساس و خوردم

خجالت مي كشه پيش تو ابليس

تا كي دنيا به كام تو مي چرخه

تا كي مي توني اسبت رو بتازي

يه روزي دست تو رو ميشه اون روز

تموم زندگانيتو مي بازي

(((((م صادقي)))))

نویسنده : م صادقی
بن بست

 

دختر كوچه بن بست

مي دونستي بي نظيري

حالا كه مات چشاتم

داري از اين كوچه ميري

بري تو تنها مي مونم

مث قبل از آشنايي

درد بي درمون عشقم

نداره جز تو دوايي

نزار اون چشم روياييت ، ديگه از چشم من كم شه

نزار اين كوچه بعد از تو ، برام مثل جهنم شه

زندگيم وقتي نباشي

بي سرانجامه و پوچه

بسته ميشه راه فردا

مث انتهاي كوچه

بزا تا خورشيد عشقم

تو چشت آروم بگيره

نزا تو نبودن تو

دل عاشقم بميره

نزار اون چشم روياييت ، ديگه از چشم من كم شه

نزار اين كوچه بعد از تو ، برام مثل جهنم شه

(((((م صادقي)))))

 

نویسنده : م صادقی
رویا

 

تو بسترت محو چه رویایی

رویای من جایی واست داره

پلکات داره تو خواب می رقصه

یا مثل من چشم تو بیداره

برگای خشکیده هنوزم هست

تو لابه لای دفتر شعرت

این برگا مرده اما می مونه

این جمله چی یاد تو میاره

رحمی بکن این راه چه تاریکه

بی نور چشمون تو میترسم

کاشکی بزاری این دل خسته

یه قطره از نورش رو برداره

یک لحظه فکر غربت من باش

تقدیر من با تو گره خورده

با من نمونی تقویم عمرم

فرداش و تو دیروز میزاره

فرصت بده تا خاطره هام و

بردارم و از کوچه ها رد شم

باور نکن که میری از یادم

نه ، قصه تاره اول کاره

گوش تو مثل کوه و حرف من

یک انعکاس بی سرنجامه

حرفام فقط یک جا اثر داره

این حنجره م رو میکنه پاره

حالا میخوام که بی تو بودن رو

تمرین کنم شاید بشه شاید

باید که بردارم همین عکسی

که مونده از تو روی دیواره

بغضم رو همراه مه دیشب

به آسمون تیره بخشیدم

امروز همش دلواپس اینم

نکنه ای خدا بارون بباره

(((((م صادقی)))))

نویسنده : م صادقی
عشق

 

می خواستم برات عشق و آذین کنم

یه بقچه ستاره بریزم به پات

می خواستم که پرگار بشه کهکشون

بگرده به دور حریم نگات

دلم همراه لحظه های تو نیست

خودت این بهونه رو دستش دادی

نبودی تو سهم من از زندگی

مسیر و آره اشتباه اومدی

می دونی که طراح عشقت منم

بجز من کی می تونه حلش کنه

دلت رو نده دست هر ناکسی

نمی دونه قدر اون و ... می شکنه

حالا وقتی که دستاش و می گیری

چه تند می زنه نبض دستای من

چقد روشنه روزگارت با اون

چقد تاریکه حال و فردای من

(((((م صادقی)))))

نویسنده : م صادقی