![]() |
سه شنبه 28 شهريور 1391 |
آن شب که رفتی
من ماندم و تنهایی و یک دشت غصه
من ماندم و چشمان گریان
من ماندم و یک خانه خاموش خاموش
من ماندم و دلواپسی و ترس فردا
من ماندم و یک سینه در خون نشسته
آن شب که رفتی
بی صدای بی صدا در خود شکستم
فردای من جا ماند در دیروز عمرم
بی تو ولی اینجا
در سوگ آرزوهایم نشستم
آن شب که رفتی
آسمان هم گریه می کرد با چشمهایم
من شنیدم که پرنده در هوا هم
ضجه میزد پا به پای ناله هایم
آن شب که رفتی
انگار در ها یک به یک بر روی من بست
با من بگو آیا امید روشنی هست؟
(((((م صادقی)))))
![]() نویسنده : م صادقی
![]() |