به وبلاگ خودتون خوش آمدیدامیدوارم لحظات خوشی را در این وبلاگ سپری کنیدلطفا بدون نظر نریدمرسی

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 85
بازدید ماه : 212
بازدید کل : 83835
تعداد مطالب : 85
تعداد نظرات : 1020
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


اكسير مرگ

تو اين خونه مردي نفس مي كشه

كه داره دل از عاشقي مي بره

به جاي نگاهش به فرداي خوب

پر از آرزوهاي زجر آوره

 

نهالي كه توي دلش پا گرفت

داره دست تقدير اون و مي شكنه

مي خواس آسموني شه اما حالا

غماش داره اون و زمين مي زنه

 

(( شبو از نگاه تو پس مي زنم

اگه يك نفس عاشق من بشي

همه آسمون سهم بال توئه

بزار لايق اين شكفتن بشي

 

بمون آرزوي دل بي كسم

مي خوام با تو دنيام و تزيين كنم

تو بال من و اوج پروازمي

كمك كن پريدن رو تمرين كنم ))

 

يه مردي توو تنهايي محض خود

سرش روي عكساي رو ميزشه

داره تو توهم نفس ميكشه

بهارش چقد شكل پاييزشه

 

تاوان چيو داره پس مي ده او

فقط جرمش اين بود كه خون داده بود

همون يه دفه بود كه اكسير مرگ

توي خون او سر در آورده بود

 

((((( م صادقي)))))

نویسنده : م صادقی
احساس مشترك من و نازنين دهقاني

ترانه زير همكاري منه با دوست و استاد عزيزم سركار خانم نازنين دهقان 

تقديم به آقامون

ای یوســـــــــــف زهرا کجایی که


دنیای ما کــــــــارش عجیب زاره


ما نســـــــــلمون سرباز ِ فیسبوکه


پا در رکاب ِ اســــــــب ِ ماهواره

ادامه ترانه رو در ادامه مطلب بخونيد

البته رمز داره و تو خصوصي ميتونيد درخواست رمز كنيد ( رمز به همه داده نخواهد شد )

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
:: ادامه مطلب
نویسنده : م صادقی
آخر قصه

مث آخر تلخ يه قصه اي

نميشه كنار تو لبخند زد

پر از آرزوهي خوبم ولي

نميشه به روياي تو بند زد

 

مي خواستم كه آفتابي باشي ولي

تو چشماي تو حتي فانوس نيس

كنارم مث يه توهم شدي

ديگه بوسه هاي تو هم بوس نيس

 

كدوم آرزوي تو رو خط زدم

كدوم آيينه تو نگاهت شكست

مگه عشق من تير ناگاه بود

كه خون توي چشماي نازت نشست

 

چه فايده كه در نقش خورشيد شم

تو داري توي تاريكي مي پري

نمي دوني تو يه بغل هيچ رو

به قيمت جونت داري مي خري

 

تو بي من تو مرداب اين زندگي

براي رسيدن تقلا نكن

مي دوني كه من بال پروازتم

ديگه واسه من كه حاشا نكن

 

نمي توني دنيام و باور كني

برو حالا كه از نگام خسته اي

مي خوام باورت شه براي ذلم

خودت آخر تلخ اين قصه اي

((((( م صادقي )))))

نویسنده : م صادقی