به وبلاگ خودتون خوش آمدیدامیدوارم لحظات خوشی را در این وبلاگ سپری کنیدلطفا بدون نظر نریدمرسی

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 86
بازدید ماه : 213
بازدید کل : 83836
تعداد مطالب : 85
تعداد نظرات : 1020
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


رباعی

 

با ساز دلم چرا تو دمساز نبودی

هر لحظه تو را می طلبم باز نبودی

یک بال، منم بی تو پریدن نتوانم

ای دوست برایم پر پرواز نبودی

***********************

***********************

هر لحظه من و غصه تو در گیریم

هر شب من و دل به یاد تو می میریم

برگرد تو ای بهانه ی هر نفسم

من ، عشق ، نفس ، هر سه ز دنیا سیریم

(((((م صادقی)))))

 

نویسنده : م صادقی
نامرد بودی نه نبودی

آیا تو مرهم بر دل پر درد بودی، نه نبودی 

آنچه زبانت ادعا میکرد بودی، نه نبودی

گفتی که میمیرم اگریک لحظه ای بی تو بمانم

از زندگی بی من بگو دلسرد بودی، نه نبودی

شبها ز هجرانت بسی من گریه کردم تا سحرگه

یک شب کنارناله ام همدرد بودی، نه نبودی

من که  همه عمرم فدای لحظه ای شد با تو باشم

یک شب برای من مگر شبگرد بودی، نه نبودی

عمرم همه دیوانه عشقت شدم اما تو یک بار

آنکه فقط یک جرعه مهر آورد بودی، نه نبودی

با این همه بازهم دلم راضی نمیشد تا بگویم

با روزگار من تو چه نامرد بودی، نه نبودی

(((((م صادقی)))))

 

نویسنده : م صادقی
دنیای من بی تو هم آوایی ندارد

دنیای من بی تو هم آوایی ندارد

بی تو دلم پوسیده و نایی ندارد

ای شانه هایت تکیه گاه خسته گیهام

بی تو دلم در این سرا جایی ندارد

مجنون شدم در حسرتت یک کوچه گردم

دیگر دلم باکی ز رسوایی ندارد

نقل محافل گشته ام هر گوشه از شهر

آب از سر ما رفته پروایی ندارد

دستم بگیر از ظلمت شبها گذر ده

پایم به گل مانده است و هم پایی ندارد

شبها پریشانی و صبح تکرار کابوس

این شام تار انگار فردایی ندارد

بعد از تو خوشبختی برایم آرزو شد

این دل که دیگر مرغ مینایی ندارد

جز آرزوی وصل تو در سر نباشد

جز مرگ این تنها تمنایی ندارد

(((((م صادقی))))) 

نویسنده : م صادقی

 ما درد را شناخته و درمان ندیده ایم

بر هر چه آرزوست خط بطلان کشیده ایم

با این که فکر غربت این دل نبوده ای

در حسرت نگاه تو هر سو دویده ایم

(((((م صادقی)))))

نویسنده : م صادقی
تقدیم به...

 یه روزی تو کوچه مون تو خونمون

یه کبوتری اومد

بال مهربونش و

رو تموم زندگانیم کشید

قفس قلب مرا در بگشود

توی اون قفس نشست

دیگه اون شد همه بود و نبود

دیگه خورشید واسه من

وقتی اون چشم  می گشود در میومد

دیگه تا پلک نمی زد

حتی توی آسمون 

ستاره چشمک نمیزد

گلای بی جون قالی

وقتی که اون کبوتر

روی اونا می نشست جون می گرفت

یکی از بالاش اگه تکون می خورد

کل زندگی من

سر و سامون می گرفت

ولی آخ

یه روزی تنگ غروب

اون کبوتر با همه مهربونیش

با همه عشق و امیدی

که تو قلبه پر احساسش داشت

هوس کوچ نمود

و سبکبال

پر زد و

پر زد و

پر زد و پرپر شدو رفتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

(((((م صادقی)))))

نویسنده : م صادقی
در پیش نگاه تو غریبانه شکستم

 در پیش نگاه تو غریبانه شکستم
من مانده ام و وفا به عهدم،نگسستم
آسان تو گذشتی و ندیدی غم دل را
من ماندم و سنگینی آن عهد که بستم
هر چند کسان سر خوش وصلند ولی من
با عطر به جا مانده تو سر خوش و مستم
از عشق من خسته چه آسان تو گذشتی
من در عجبم از چه به پای تو نشستم
این جام دلم بسته به تار مژه ات بود
کفر است ، به جز چشم سیاهت نپرستم
امید وصالت به سرم بود ولی حیف
کوتاه شد از دامن پر مهر تو دستم
خاموش شده چراغ قلبم تو که رفتی
هر روز در انتظار خورشید تو هستم
بعد از تو امید زندگانی به سرم نیست
نفرین به من و زندگیم ، بی تو چه خستم

(((((م صادقی)))))                                         

نویسنده : م صادقی
محبوبه رویایی

 دلتنگ شدم جانا کو صبر و شکیبایی
تا کی به ما وعده امروز به فردایی
هر شب ز غمت گریان هر روز پریشانم
هر صبح به خود گویم امروز تو می آیی
از من تو شدی خسته با غیر هم آویزی
برگرد بگو چون شد آن عشق زلیخایی
کوتاه شده دست از آن دامن پر مهرت
با من تو بگو جرمم محبوبه رویایی
انگار برای من مانند سرابی تو
هر گوشه که می بینم از دور تو پیدایی
برگرد ببین حالم بعد از غم هجرانت
نه زنده اینجایم نه مرده آنجایی
دور از تو من خسته با مرگ در آویزم
پیروز شود بین چه پایان تماشایی

(((((م صادقی)))))

نویسنده : م صادقی
تیغ و گردن

 بازهم غم تو کار به دستم داده
در کار دلم دو صد گره افتاده
خواهی بکشی بکش تردید مکن
این تیغ و این گردن من آماده
******************
در دیده من به جای امید غم است
عاشق شده ام دوباره معشوق کم است
امروز بیا امید فردایم نیست
دریاب مرا که زندگی آه و دم است
*****************
با من تو بگو دلیل بی مهری چیست
کوچک شده ام به خاطرت کافی نیست
در پیچ و خم زندگیم گم شده ام
آخر تو بگو بی تو چسان باید زیست
******************
با من یکی شو زندگی سامان بگیرد
نگذار دور از چشم تو این دل بمیرد
از دوریت این زندگی ناقوس مرگ است
ای کاش بعد از دیدنت پایان پذیرد
****************

(((((م صادقی)))))

نویسنده : م صادقی
برای غنچه های بروجنی

 

 

دلنوشته ای است تقدیم به دختران بروجنی که در سانحه رانندگی پرپر شدند

شانه های خسته ام در دست باد

رفتن تو هستیم بر باد داد

کوچه دیگر رنگ خوشبختی ندید

آخرین باری که ردت اوفتاد

شهر خالی شد ز احساساس حضور

کوچه مانده در تمنای عبور

غنچه را چیدند و جایش هدیه شد

چند متن تسلیت با خاک گور

مانده اینجا مدرسه در انتظار

غم نشسته بر دل آموزگار

جای تو در این کلاس درس بود

وای بر بی رحمی این روزگار

غنچه های گل نگشته باد برد

مادران را گریه و ماتم سپرد

از جفای روزگار کج مدار

تازیانه بر تن تب دار خورد

ضجه های مادران آید به گوش

بر سر خاکی که تو گشتی خموش

بر تن نازت کفن مقبول نیست

ای عروسم رخت رویایی بپوش

رفتن تو خون به قلب ما نشست

پشت بابا از غم مرگت شکست

چشم بود و خون و اشک و گریه ها

تار و پود زندگی از هم گسست

وای از این غنچه ها ، پروازها

مادران و گریه های بی صدا

کاش جای این پدر، این مادران

می گذاشتند خود دمی ارباب ها


(((((م صادقی)))))




 

نویسنده : م صادقی
خمارین چشم

 خمارین چشم و شب گیسو، چه میخواهی تو از جانم

چگونه دل اسیرت شد، قسم به شب نمیدانم

شدم آواره و زخمی، ز تیر ناز مژگانت

شده حاصل، غمی بر دل، رسیده خون به چشمانم

برای چشم ناز تو، تمام هستیم دادم

دگر جز این نفس مانده؟بیا این نیز بستانم

برای قلب تنهایم، تو هستی قبله حاجت

کمی با من مدارا کن، ببین خالیست دستانم

دلم از ساغر چشمت ،شراب عشق می نوشید

چه شد پایان کار ما، از این تقدیر حیرانم

همیشه زندگانی را، برای من سر آغازی

بیا امشب، نیایی تو، سحرگه رو به پایانم

نویسنده : م صادقی
من و شب

 من و شب هر تامون تار و سیاهیم

من و شب دو محکومین بی گناهیم

هر دومون ساکت و سرد و بی عبوریم

دل هر دومون غمین اما صبوریم

هر دومون منتظر طلوع خورشید

با دلی پر از هراس و پر تردید

من و شب دو همسفر دو یار و همدم

من و شب همدل هم محرم محرم

من و شب چه قصه ها با هم نگفتیم

پا به پای همدیگه بودیم تا صبح نخفتیم

توی دست تاریکی هر دو اسیریم

نوری نیست که دامن اون و بگیریم

من و شب تا همیشه تار و سیاهیم

من و شب دو محکومین بی گناهیم

(((((م صادقی)))))

نویسنده : م صادقی
آرامش

در امتداد کدامین افق بجویمت

در میان کدامین باغ

عطر دلنشینت را جستجو کنم

کجایی تا باز

با تو از

درد تنهایی بگویمت

ای دریای بیکران عشق

باز هم طوفانی شو

باز هم موج بزن

و من سرگشته را

در میان امواج پر مهرت

به ساحل آرامش برسان

(((((م صادقی)))))

 

نویسنده : م صادقی
درد

 کوله بارت و ببند اینجا کسی یار تو نیست

در پی وا کردن یک گره از کار تو نیست

دلشون نمی سوزه چو مرگ مغزی می بینن

برا تکه کردنش عمری تو نوبت می شینن

دختر گل فروش سر خیابون تا میاد

شیشه های ماشینا ناخودآگاه بالا میاد

اینجا تو فکر میکنی مردم همه هم دردتن

یه کمی صب کنی میبینی که همه هم ،دردتن

اینجا سالمندا دیگه تو خونه ها جا ندارن

اونا رو میبرن و یه گوشه تنها می زارن

بعدش هم می شینن و میگن با فخر و افتخار

بهتون سر می زنیم هفته نشد ماهی یه بار

اینجا دستای نیازو با حقارت می بینن

تا کمر می رن پایین وقتی ریاست می بینن

ادامه دارد

(((((م صادقی)))))

نویسنده : م صادقی
نقطه

 

خبرت هست که بعد از تو دلم گریان است

پایی بستت شده و خسته از این هجران است

گفتی که دگر قصه ما نقطه سر خط

دل خسته تر از خسته از این پایان است

نبض احساس منی گر تو نیایی ای وای

زندگی از طپش افتاده و بی سامان است

بی تو کارم شده گریه بیا رحمی کن

اشک ها در غم تو طعنه زن باران است

دوش با قصه هجر تو به پایان بردم

امشبم را چه کنم باز غمت مهمان است

بگذار که کوتاه کنم قصه، کم آورده دلم

برگرد ،دلم نه مرد این میدان است

(((((م صادقی)))))

نویسنده : م صادقی
ماهی و آب

 قلب من و چشمان تو ماهی و آب است

بی موج چشمان تو حال من خراب است

زین ماهی خسته نگیر آب حیاتش

بر من ببخشا زندگی عین ثواب است

جز نور چشمان تو هر نوری خیالی است

گر تو نتابی تا ابد اینجا سراب است

ساقی می و پیمانه پیش ما نیاور

ما را نگاه او تمنای شراب است

دیگر غزل هم پیش من معنا ندارد

جایی که چشمانش برایم صد کتاب است

نور نگاهت گر نتابد بر دل من

خورشید هم گویی که در پشت نقاب است

(((((م صادقی)))))

نویسنده : م صادقی
آن شب که رفتی

 

 آن شب که رفتی 

من ماندم و تنهایی و یک دشت غصه
من ماندم و چشمان گریان

من ماندم و یک خانه خاموش خاموش

من ماندم و دلواپسی و ترس فردا

من ماندم و یک سینه در خون نشسته

آن شب که رفتی

بی صدای بی صدا در خود شکستم

فردای من جا ماند در دیروز عمرم

بی تو ولی اینجا

در سوگ آرزوهایم نشستم

آن شب که رفتی

آسمان هم گریه می کرد با چشمهایم

من شنیدم که پرنده در هوا هم

ضجه میزد پا به پای ناله هایم

آن شب که رفتی

انگار در ها یک به یک بر روی من بست

با من بگو آیا امید روشنی هست؟

 

(((((م صادقی)))))

نویسنده : م صادقی
نقطه چین

 آقا بیا دنیای ما سامان ندارد

ابری هوای شهر ما باران ندارد

اینجا همه سرها به سوی آسمان است

بر این اجابت هیچ کس ایمان ندارد

خورشید بی مهری نشسته بر سر ما

یک (ها)برای گرمی دستان ندارد

با طرح و فکر خود حقیقت را نوشتیم

دیگر حقیقت هایمان  هم جان ندارد

در انتهای دردهامان نقطه چین است

آقا نیایی درد ما پایان ندارد

(((((م صادقی)))))

نویسنده : م صادقی
درد

 

دست مغرور فلک دیدی چه کرد

آشیان گرم ما را کرد سرد

عالمی از غصه و یک مشت درد

ارمغانی بود که بر من هدیه کرد

((((( م صادقی)))))

نویسنده : م صادقی
چراغ

 من به دنبال چراغی هستم

که بیفروزم

کوره راه سرنوشت کور خود

آن دو چشم زیبات

یک زمانی آیا

روشنی بخش دله غم زده ام خواهد شد

(((((م صادقی)))))

نویسنده : م صادقی
حیف دیگر...

حیف که دیگر فرصت دیدار نیست

اگر بود

آنقدر تنگ در آغوشت میفشردم که با من یکی شوی

حیف که دیگر فرصت دیدار نیست

اگر بود

آنقدر حرفها داشتم که برایت بگویم

آنقدر درد دلها در این قلب خسته هست

که به هیچ کس نمیتوان گفت جز تو

حیف که دیگر فرصت دیدار نیست 

اگر بود

دستهای مهربانت را برای لحظه ای رها نمیکردم

چشم از چشم مهربانت برای لحظه ای بر نمیداشتم

بودنت را با تمام وجودم حس میکردم

همان گونه که حالا نبودنت را

با تمام وجود حس میکنم

حیف که دیگر فرصت دیدار نیست 

اگر بود

 حرفها داشتم که برایت بگویم

از رفتن تو 

از ماندن من

از خاطرات به جا مانده تو

از این قلب شکسته من

از درد تنهایی،درد دوری

درد بی تو بودن و تنها نشستن

حیف که دیگر فرصت دیدار نیست

اگر بود

با تو میگفتم،چرا قلبم شکستی

چرا هر چه در امیدواری بود 

به روی قلب تنهایم تو بستی

چرا من را شکستی

حیف که دیگر فرصت دیدار نیست

اگر بود

قیمت این گریه هایم را از تو میستاندم

راستی قیمتش چند است؟

قیمت یک عمر آوارگی و گریه کردن

قیمت یک عمر در حسرت نشستن

قیمت یک عمر عاشق شدن و معشوق ندیدن

قیمت یک عمر اشک و آه و ناله

قیمت یک عمر چشم به در دوختن

قیمت یک عمر سوختن

قیمت تنها نشستن

قیمت در خود شکستن

تو بگو که قیمتش چند است

حیف که دیگر فرصت دیدار نیست

اگر بود

با تو میگفتم که طوفان سهمگین هجران تو

با نهال جوان و نو پای عشق من چه کرد

حیف که دیگر فرصت دیدار نیست 

اگر بود

اگر بود 

حیف که دیگر فرصت دیدار نیست

نویسنده : م صادقی
بر گرد

 منتظرم

دو چشمان خسته ام

از قاب پنجره

به راه خیره مانده

شاید كه برگردی

منتظرم

شاید كه با رسیدن فصل بهار

با پیدا شدن گل

آنگاه كه زمین باز سبز میشود

تو هم برگردی

منتظرم

تا با بازگشت پرستوهای مهاجر

آنگاه كه شادی كنان به سوی آشیانه می آیند

تو هم برگردی

برگرد

برگرد كه بی تو ثانیه ها در قاب ساعت خشكید

برگرد كه ماه جرات خود نمایی ندارد

برگرد كه دل را توان دور از تو بودن نیست

اگر كه بر گردی

اكر كه برگردی امید باز در قلب من خواهد نشست

و زندگی را به من هدیه خواهد داد

و خورشید حتی در شب

بر زندگی من خواهد تابید

و من زنده خواهم شد

اگر كه برگردی...

 

 

نویسنده : م صادقی
تنهایی

 هیچ كی برای دل من ترانه عشق و نساخت

هیچ كی دل عاشقش و به دل عاشقم نباخت

برای قلب خسته ام یكی یه شب بیدار نبود

یه جمله دوست دارم كسی برایم نسرود

یكی نگفت برای تو منتظرم و چشم به درم

یكی نبود بهم بگه عشقتو  با جون میخرم

به غیر توهیچ كی نبود محرم قلب خسته ام

هیچ كسی مرهمی  نذاشت روی پر شكسته ام

هیچ كی به غیر از تو نبود كه درد من رو بدونه

با رفتن تو دل من همیشه تنها میمونه 

 

نویسنده : م صادقی
حرف دل

 من میگم دنبال چشمات،هر جای دنیا میگردم

تو میگی بی خود میگردی،چون دیگه بر نمیگردم

من میگم بجز تو جانا،میل دیگه ام بسر نیست

تو میگی همصحبت گل ،چن صباحی بیشتر نیست

من میگم كه زود رفتی ،كرده بودم به تو عادت

تو میگی نگو كه زود بود،بگو رفتی،به سلامت

من میگم تو بی اجازه ،چرا رفتی بوته یاس

تو میگی ببخش عزیزم ،این یكی دیگه خدا خواس

من میگم بیا عزیزم ،من و از غصه رها كن

تو میگی دیگه نمیام،تو توكل به خدا كن

من میگم كاشكی میموندی،با تو شادی ز در اومد

تو میگی كه فرصت من،با تو دیگه به سر اومد

من میگم خواست خدا بود، از سر رضا نرفتی

تو میگی دیگه تموم كن،این یكی رو راست گفتی

نویسنده : م صادقی
انتظار

 

 من برای با تو بودن لحظه ها را می شمارم

 

چشامو رو هم میزارم اما شب تا صبح بیدارم

 

من می خواستم كه برایت غزلی تازه بسازم

 

اما پیش برق چشمات كلمات و كم میارم

 

تمام زندگی من به فدای قدم تو

 

جونم و قبول كن ای دوست چیز دیگه ای ندارم

 

گفتی صد بار كه نمیام اما من باور نكردم

 

برای یه بار میامت عمریه در انتظارم

 

تا تو را ندیده بودم دل من آرامشی داشت

 

یه نگاه ناز چشمات برده از كفم قرارم

 

دوست دارم قدم بذاری تو یه بار به كلبه من

 

جون كه قابلی نداره قربونت هر چی كه دارم

 

وقتی نیستی منم انگار دست و پام بسته به زنجیر

 

تا می بینم كه میایی انگا رو ابرا سوارم

 

قابل قیاس نباشد وجود من با وجودت

 

تو گلی یك گل زیبا من ولی یه دنیا خارم

 

هر چه گشتم توی دنیا كه یكی چون تو ببینم

 

ندیدم حتی شبیهت ای گل باغ بهارم

 

نویسنده : م صادقی
شب تنهایی

 امشب می خوام اسم تورو تا خود صبح صدا كنم

 

برای به تو رسیدن فقط خدا خدا كنم

 

امشب می خوام بهت بگم یه عالمه دوست دارم

 

می خوام بگم بدون تو با هیچ كی كاری ندارم

 

امشب برای چشم تو یه غزلی تازه دارم

 

تو این غزل اسم تو رو من گل مریم می زارم

 

تو اون چشای ناز تو معنی بودن منه

 

دلم تو سینه ام فقط به یاد چشمات می زنه

 

هر شب چش من بیداره شاهد اون ستاره ها

 

هر شب تكرار دیشبه تكرار اون دوباره  ها

 

امشب چشام بارونیه هوای باریدن داره

 

چشم بجز چشای تو هیچ چشمی رو دوست نداره

 

ببین كه با رفتن تو این دل من چه بی كسه

 

حیف كه خودش رو بكشه بازم به تو نمی رسه

 

 

نویسنده : م صادقی

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد