تقدیم به...
به وبلاگ خودتون خوش آمدیدامیدوارم لحظات خوشی را در این وبلاگ سپری کنیدلطفا بدون نظر نریدمرسی

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 121
بازدید هفته : 147
بازدید ماه : 142
بازدید کل : 84017
تعداد مطالب : 85
تعداد نظرات : 1020
تعداد آنلاین : 1



تقدیم به...

 یه روزی تو کوچه مون تو خونمون

یه کبوتری اومد

بال مهربونش و

رو تموم زندگانیم کشید

قفس قلب مرا در بگشود

توی اون قفس نشست

دیگه اون شد همه بود و نبود

دیگه خورشید واسه من

وقتی اون چشم  می گشود در میومد

دیگه تا پلک نمی زد

حتی توی آسمون 

ستاره چشمک نمیزد

گلای بی جون قالی

وقتی که اون کبوتر

روی اونا می نشست جون می گرفت

یکی از بالاش اگه تکون می خورد

کل زندگی من

سر و سامون می گرفت

ولی آخ

یه روزی تنگ غروب

اون کبوتر با همه مهربونیش

با همه عشق و امیدی

که تو قلبه پر احساسش داشت

هوس کوچ نمود

و سبکبال

پر زد و

پر زد و

پر زد و پرپر شدو رفتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

(((((م صادقی)))))



نویسنده : م صادقی